رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه سن داره

@@ پسرم رادینم @@

این روزا...

سلام پسرک شیطون و دوست داشتنی مامان. این روزا دیگه توی خونه نمی مونی و کاملا ددری شدی. خیلی اوقات هم صبحها که بیدار میشی به من میگی بلند شو ، هوا  یا اینکه میگی بپوش بپوش لباس ، هوا یعنی لباس بپوش من و ببر بیرون  اما من فقط غروب میبرمت توی پارکینگ و تو با بچه ها ی بزرگتر از خودت بازی میکنی و اونا هم خیلی تو رو دوست دارن خلاصه اینقدر بازی میکنی که شبها هم زود میخوابی البته حدودا ١٠  ١١ شب یا هر موقع که ما بخوابیم تو زودتر از ما خوابت میبره. این روزا  خیلی دلهره دارم و همش به فکر از شیر گرفتنت هستم و دارم تلاش میکنم تا بتونم از شیر بگیرمت چون روز به روز وابستگیت بیشتر میشه و کار من سختتر. آخه تو خیلی هم شیر نمی خ...
26 شهريور 1390

دومین جشن رمضان با رادین

گل پسر مامانی. شکلاتم! پنجشنبه دعوت شدیم تالار وزارت کشور برای جشن آخرین روز رمضان و یا عید فطر و میخوام از خاطرات تو از این جشن بنویسم البته باید بگم این دومین سال متوالی که در این جشن حضور داری و در کنار من بودی و از این بابت خیلی خوشحال بودم.   پارسال که کوچولو تر بودی از بغلم تکون نخوردی و فقط محو تماشای رقص نور بودی و من گاهی از صدای زیاد گوشات و میگرفتم که اذیت نشی. ویه چیز جالب بگم که وقتی چراغها خاموش میشد تو فکر میکردی الان باید بخوابی و همین که چشات میخواست بره روی هم چراغها روشن میشد و تو هم از خواب بلند میشدی خلاصه اذیتم نکردی.  و اما امسال از در تالار که رفتیم تو تو شروع کردی به گریه کردن و میگفتی ه...
14 شهريور 1390

شکلاتم رادین

سلام عشقم . این روزا اینقدر شیرین زبونی میکنی که همه رو به وجد میاری مخصوصا من و بابایی رو. و دلم میخواد از شیرین زبونیت بنویسم تا وقتی بزرگ شدی به حرفهای قشنگت بخندی و شاد بشی . باید بگم دیگه دو حرفی و  جمله کوتاه رو براحتی میگی. جمله هایی که خودت یاد گرفتی از طریق گوش دادن، و یهو با گفتنشون ما رو شگفت زده میکنی. مثلا اگه ندونی چیزی و میگی : این چیه؟ بعد که میفهمی بلافاصله با لبخند میگی : آشغاله !   یا اگه کسی در بزنه میگی: کی بود؟ اگر چیزی بخوای میگی: بیگام بیگام. بلند شو  بلند شو ... صبحها اگر زودتر از من بلند شی و من بعدش چشام و باز کنم بلافاصله میگی: انام دوگبه (سلام. صبح بخیر) ...
7 شهريور 1390

شب بیاد ماندنی

                                                                             سلام شکلاتم.                      ٤ شهریور روز تولد من و سالگرد ازدواج من و بابایی و روز ت...
6 شهريور 1390

دوران شیطونی

سلام پسر عزیزم . باید بگم این روزا دیگه نمی تونم از دست شیطونیهای تو بر بیام . فکر کنم این دوران یکی از سختترین دورانهای بچگیته که امیدورارم خداوند صبرم رو بیشتر کنه آخه تو دوست داری همه چیز رو دست بزنی و امتحان کنی و من هم دوست ندارم چیزی رو بهت ندم اما واقعا بعضی اوقات نمیشه مثلا سه تار بابایی رو ورداشتی و سیماشو خراب کردی اما این درستشدنی ما از اینکه سیم نپره به دست یا چشمات برات نگرانیم  به هر حال تمام حواسمون بهت هست که آسب نبینی گلم.  پسر شیرین زبونم که دیگه همه چیز رو میگی حتی سخت ترین کلمات مثل قسطنتنیه که امیدوارم درست نوشته باشم و خودت هم علاقه نشون میدی و روی کلمات جدیدی که میگیم مکث میکنی و با دقت گوش میدی ما ...
2 شهريور 1390
1